او میکشد قلاب را او میکشد قلاب را او میکشد قلاب را ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را اول مرا سیراب کن، وآن گه بده اصحاب را من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این روز فراقِ دوستان، شبخوش بگفتم خواب را من نیز چشم از خواب خوش بر می نکردم پیش از این روز فراقِ دوستان ، شبخوش شبخوش شبخوش بگفتم خواب را شبخوش بگفتم خواب را مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را سعدی چو جورش قرار ما آخر تابستان ۹۸...
اینجا برای از تو ..........
رفتی، گمان مبر که دلم تنگ میشود
خواب ,شبخوش ,میکشد ,قلاب ,بگفتم ,نداند ,او میکشد ,قلاب را ,میکشد قلاب ,شبخوش بگفتم ,بگفتم خواب
درباره این سایت